وظایف ویژه حزب اتحاد کمونیسم کارگری
سخنرانی افتتاحیه در پلنوم سوم حزب اتحاد کمونیسم کارگری*

به همه شما برای حضورتان در پلنوم سوم کمیته مرکزی حزب اتحاد کمونیسم کارگری خوش آمد می گویم. رفقای عزیز، نفس اینکه ما توانسته ایم در عرض یک سال گذشته حزب جدیدی را شکل بدهیم و بتوانیم الان پلنوم سومش را برگزار کنیم در خود برای پرچمی که بلند کرده ایم، یک موفقیت است. تقریباً یک سال و اندی از تشکیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری می گذرد. یکسال سخت اما باید گفت موفقیت آمیز. ما آدمهایی هستیم که در شکل دادن به یک حزب جدید و برافراشتن پرچمی که بعد از مرگ منصور حکمت نمایندگی نشده است، سهم و نقش ایفا کرده ایم. ما به این اعتبار در تاریخ مهمی سهیم هستیم. در تاریخی در رابطه با تحولات سیاسی کمونیسم کارگری سهم داریم که به نوبه خود جایگاه و اهمیت ویژه ای دارد. بحثی که در این قسمت میخواهم ارائه بدهم این است که این خودآگاهی و اهمیت این مبحث را بتوانیم جا بیندازیم و بتوانیم در این تاریخ آگاهانه شریک شویم. ما آدم هایی هستیم که در تاریخ معینی پرچمی را برافراشته ایم که در چند سال گذشته نمایندگی نشده بود. ما پروژه ای را به پیش میبریم که برخلاف دوره های گذشته، پیروزی و یا شکست آن در دست خود ما و بر عهده خود ما بعنوان یک گرایش معین کمونیستی کارگری است. ما باید این ویژگی را به مشخصه حزب اتحاد کمونیسم کارگری تبدیل کنیم. این نقطه قدرت و نقطه اهمیت کار ماست.

حزب پرچم کمونیستی منصور حکمت

یک ویژگی حزب اتحاد کمونیسم کارگری در تمایز با سایر احزاب کمونیسم کارگری این است که این حزب پرچمدار کمونیسم منصور حکمت است. به حرکت ما که نگاه کنید می بینید که ما در شکل دادن و راه انداختن یک حزب کمونیستی کارگری با خط معینی نقش بازی کرده ایم. این به نوبه خود شورانگیز است. در دوره ای که جنبش کمونیسم کارگری در اثر مرگ نابهنگام منصور حکمت ، در اثر انشقاقات در صفوفش، در اثر اتخاذ سیاستهایی که هر چه بیشتر از کمونیسم منصور حکمت دور هستند، ضربات جبران ناپذیری خورده است. ما حزبی را بر مبنای آخرین تلاشهای خط کمونیسم منصور حکمت شکل دادیم. پرچمی را در جامعه به اهتزاز در آوردیم که تمام تلاش اش این است که کمونیسم معینی را، کمونیسم منصور حکمت را، نمایندگی کند. پراتیک معینی را به پیش ببرد. پراتیک کمونیسم سازمانده و رهبر، نه کمونیسم افشاگر و مفسر و مبلغ! ما انسانهایی هستیم که در این تاریخ سهیم هستیم. به نظرم مستقل از ابعاد و طول و عرض حرکت و اقداممان، نفس این اقدام برای جنبش ما حائز اهمیت است. این حرکتی تاریخی در تاریخ کمونیسم کارگری است. تاریخی که به این حرکت نگاه کند، چنین قضاوتی خواهد داشت. شاید بنظر بزرگ گویی جلوه گر شود، اما بنظرم بعد از مرگ منصور حکمت، خط منصور حکمت تا مدتها نه نمایندگی شد و نه پراتیک شد. یک ویژگی حرکت ما این است که میتوانیم ادعا کنیم که این پرچم را حزبمان در دستمان دارد. اگر حتی ما پیروز نشویم و نتوانیم مهر آنچنان تعیین کننده ای در تحولات سیاسی آتی جامعه داشته باشیم و یا حتی اگر شکستمان بدهند و شکست بخوریم، تاریخ که به این حرکت نگاه کند، به نفس حرکت نگاه خواهد کرد. به نفس اینکه پرچم کمونیستی معینی در جامعه در پی تحولات درونی حزب کمونیست کارگری برافراشته شد. پرچمی که کمونیسم را به مثابه نیروی سازمانده یک انقلاب عظیم کارگری و عامل دخالتگر و مثبت در زندگی نسلی از انسانها، می دید. حزبی که از سکتاریسم و فرقه گرایی بدور است. مصالح و اهداف عمومی و استراتژیک طبقه کارگر و کمونیسم کارگری در مقابلش است. حزبی که آن رگه در جنبش کمونیسم کارگری است که از مصالح و منافع جنبش و نه سازمان خود حرکت میکند. تاریخ قضاوتی مثبت از این تلاش ما خواهد داشت.

هیچ سرنوشتی از پیش رقم نخورده و محتوم نیست. تاریخ محصول تلاش انسانها در شرایط و با داده های مادی معینی است. اجازه دهید مثالی بزنم. مقایسه ای تاریخی بکنم. اگر به تاریخ کمونیسم کارگری نگاه کنیم، به دورانی در تاریخ جنبش خودمان نگاه کنیم، دورانی را می بینیم که مثلا خط لنین در مساله اصلی و پروبلماتیک تعیین کننده ساختمان سوسیالیسم در روسیه نمایندگی نشد. در آن دوران قطب بندی ای صورت گرفت که در یک طرف آن جناح استالین قرار داشت و در طرف دیگر تروتسکی قرار داشت. جناح استالین که به اصطلاح بر "ساختمان سوسیالیسم" در کشور تاکید داشت،عملا پرچمدار پیشبرد یک نوع سرمایه داری دولتی در جامعه تحت عنوان سوسیالیسم بود. سیاست اقتصادی نپ و دولتی کردن را به عنوان سوسیالیزه کردن اقتصاد به خورد جامعه دادند. خط تروتسکی از طرف دیگر که بر انقلاب جهانی تاکید میکرد، از پاسخ به مساله مشخص جامعه عملا طفره میرفت. برای ساختمان سوسیالیسم در شوروی منتظر انقلاب جهانی می ماند و سرنوشت سوسیالیسم را به پراتیکی گره میزد که خود طبقه کارگر روسیه نقش تعیین کننده ای در پیروزی و استقرار آن الزاما نداشت. یک بحث ویژه ما این بود که متاسفانه خط لنین در این دوران نمایندگی نشد. خطی که بتواند مساله سوسیالیسم در روسیه را به سرانجام لغو کار مزدی و نابودی مناسبات سرمایه داری برساند. میخواهم این نتیجه را بگویم که بنظرم خط کمونیسم منصور حکمت هم در دوره ای نمایندگی نشد. تا مدتها بعد از مرگ منصور حکمت در هیچکدام از احزاب کمونیست کارگری نمایندگی نشد. اما امروز ما میتوانیم خوشبختانه ببینیم که حزب اتحاد کمونیسم کارگری علیرغم کمبودهایش، علیرغم ضعفهایش، در مجموع خودش این خط را نمایندگی میکند. نه حزب حکمتیست و نه حزب کمونیست کارگری، هیچکدام پرچمدار کمونیسم منصور حکمت نیستند.

در تمایز با دو حزب کمونیست کارگری

اگر به حزب کمونیست کارگری نگاه کنید، می بینید که دو پروژه اصلی هویت سیاسی و مشغله اساسی این حزب را شکل میدهد. یکی از این پروژه ها اکس مسلم است و دیگری تلاششان برای تبدیل شدن به حزب جنبش سرنگونی و نقشی که در این رابطه در جنبش کارگری و در خنثی کردن تلاشهای کمونیسم منصور حکمت در انتقال بستر اجتماعى چپ به جنبش سرنگونی دنبال میکنند. این حزب مساله اجتماعی شدن را در دستور خود گذاشته است. اما برای اجتماعی شدن مکانیسم راست شدن و چرخش به راست در پیش گرفته اند. عملا هویت کمونیستی خودشان را تحلیل برده اند. عملا دارند همان کاری را میکنند که منصور حکمت در زمینه اجتماعی شدن برخی نیروهای چپ که میخواهند از حاشیه جامعه به بستر اصلی جامعه حرکت کنند، هشدار میداد. بجای اینکه بتوانند رادیکالیسم و ماکسیمالیسم شان را توده ای کنند، بجای اینکه کمونیسم شان را توده ای کنند، پروژه های دست راستی را در دست گرفته اند. آب در رادیکالیسم شان می ریزند. هویتشان را تغییر میدهند. اکس مسلم میشوند. به راست امتیاز میدهند تا بتوانند جلو بروند. حزب کمونیسم کارگری با توسل به پروژه اکس مسلم دقیقا این کار را کرده است. رسما اعلام کردند که کمونیسم خودشان را کمرنگ میکنند تا بتوانند در مدیای غرب ابزار و جایی بدست آورند. و این پروژه امروز نقش مهمی در تغییر خصلت و جایگاه این حزب ایفا میکند. از طرف دیگر حزب کمونیست کارگری، که حزب سنت جنبش اعتراض ضد سرمایه داری و سوسیالیستی کارگر بود، را عملا به حزب جنبش سرنگونی طلبی تبدیل کردند و تازه با افتخار هم اعلام میکنند که حزبشان حزب جنبش سرنگونی است! تمام تلاش رهبری این حزب را که بررسی کنید، می بینید اساسا در رابطه با جنبش سرنگونی معنی پیدا میکند. یک علت اینکه زور میزنند تا ثابت کنند که تمام جنبش سرنگونی طلبی انقلابی است، از این رو است که حزب این جنبش اند. کار را به جایی رسانده اند که از یک طرف میگویند که حزب کمونیست کارگری جدید تنها حزب سرنگونی طلب است و از طرف دیگر لیدر این حزب منصور اسانلو که یک فعال جنبش اتحادیه ای است و کبری رحمانپور را که یک قربانی ستم طبقاتی در جامعه است را از رهبران این جنبش اعلام میکند. و در همان زمان چنگ و دندانش را به برخی نیروهای کمونیست جامعه نشان میدهد. یک نوع گیج سری و پوپولیسم عمیقی در ارکان خط رهبری این حزب موج میزند. با تمام این تلاشها دارند میگویند که حزبشان حزب جنبش سرنگونی در جامعه است و نه حزب جنبش اعتراض ضد سرمایه داری کارگر. یک رکن تمام تلاش تاریخی منصور حکمت این بود که تببین سیاسی و تفاوت جنبشی حرکت سیاسی حزب کمونیست کارگری را معنا و پایه ریزی کرد. اما امروز به این حزب که نگاه میکنید می بینید که هویت جنبشی این حزب در حال تغییر است. تمام تلاشی که برای انتقال بستر اجتماعی کمونیسم در ایران صورت گرفت را رهبری جدید این حزب خنثی کرد و به حرکتی معکوس دامن زد. اگر یک تلاش عظیم منصور حکمت این بود که بستر کمونیسم را از چپ رادیکال و سرنگونی طلبی عام و محیط های روشنفکری و خیابانی به جنبش اعتراض ضد سرمایه داری کارگر منتقل کند٬ رهبری جدید این حزب پروسه معکوس این حرکت تاریخی را سازمان داد. این اتفاقی است که در حزب کمونیست کارگری افتاده است. این علت شکست تلاشهای ما در حزب کمونیست کارگری در زمان رهبری جدید این حزب است. متاسفانه امروز ما شاهدیم که خط پوپولیستی و رادیکال چپ بجای خط کمونیستی منصور حکمت بر این حزب حاکم است.

از طرف دیگر وقتی به پروژه سیاسی حزب حکمتیست نگاه میکنید، می بینید که دو پروژه سیاسی، گارد آزادی و دانشجویان مشغله اصلی این حزب است. اعتراض سوسیالیستی و کلا اعتراض طبقه کارگر که باید مبنای وجودی یک حزب کمونیستی کارگری باشد، کمتر در سوخت و ساز این حزب به چشم میخورد. شما اصلا کمتر حرکتی از این حزب در زمینه اعتراضات کارگری می بینید. شما کمتر سیاست و بحث و رهنمودی از جانب این حزب در زمینه سوخت و ساز اعتراضی کارگر می بینید. این حزب در رابطه با دستگیری کاروانچیان و "قاچاقچیان" توسط رژیم اسلامی اطلاعیه میدهد اما در رابطه با اصلی ترین اعتراضات کارگری ساکت و خاموش است. و این مساله تصادفی نیست. ناشی از عدم اطلاع و ارتباط نیست. بلکه اساسا ناشی از یک نگرش سیاسی و خط سیاسی معینی است. این حزبی است زمانی که به اعتراضات کارگری نگاه میکند که برای معیشت خود مبارزه میکنند، مبارزه ای که در بسیاری موارد مبارزه ای دفاعی است، به این مبارزه مهر و برچسب اکونومیسم میزند. با کارگر با تفرعن و از بالا برخورد میکند. به تلاش کارگر برای ایجاد سنگرهای دفاعی با تحقیر و تفرعن نگاه میکند. اتحادیه کارگری را با اتحادیه کارفرمایی نخود فروشان مقایسه میکند. این پراتیک حاصل نگرشی در این حزب است که نقش "روشنفکران" و "تحصیل کردگان" را "انتقال آگاهی سوسیالیستی" به درون طبقه کارگر میداند. گویا "پیامبر" کارگرند. گویا کارگر نیرو و جنبش اش جنبشی خام و لوحی نانوشته است. معتقدند که سوسیالیسم را "به مثابه یک علم" این روشنفکران و دانشجویان هستند که باید به درون طبقه کارگر ببرند. بی دلیل نیست که نگاهشان به اعتراضات کارگری تا این حد تحقیر آمیز است. از بالا است. خیلی این حرکت "کلاسیک" است. دو باره همان مباحثی را حتی بیست سال پیش که توسط خط مارکسیسم انقلابی نقد شد، و با نقدش در عرصه پراتیک کمونیسم کارگری توانست گامهایی معینی برای خلاصی خودش از زیر کوله بار چپ سنتی بردارد، را دو باره مطرح میکنند. واقعا این حرکت نشاندهنده یک عقب گرد به سنگرهای چپ سنتی و چپ رادیکال است.

و زمانیکه حرکت این دو حزب را نگاه و بررسی میکنید، می بینید که هر دو حزب علیرغم اینکه در مجاری مختلفی حرکت میکنند، هر دو در یک بستر عمومی و واحد حرکت میکنند. هر دو روندی رو به عقب، رو به سنگرهای چپ سنتی را طی میکنند. ویژگی هایشان متفاوت است. رگه های متفاوتی را نمایندگی میکنند. اما رگه های متفاوت در یک سنت چپ رادیکال و سنتی! چه حزب حکمتیست که سوخت و ساز و اعتراض دانشجو در کنار گارد آزادی تمام جنبش اش است و چه حزب کمونیست کارگری با پروژه اکس مسلم و تلاش برای تبدیل شدن به حزب جنبش سرنگونی هر دو در یک بستر عمومی حرکت میکنند. اما این تنها وجه تشابه این دو حزب نیست. این دو حزب هر دو یک نگاه به شدت مخرب به جنبش کمونیسم کارگری و نیروهای آن دارند. یکی کمونیستهایی که پرچم منصور حکمت را در دست دارند، را نماینده سرمایه داری بزرگ قلمداد میکند؟! و دیگری، حزب حکمتسیت، جریانات دیگر این جنبش را در کنار دست آقای رضا پهلوی و ناسیونالیسم پرو غرب قرار میدهد!؟ اینهمه محصول یک چرخش و حرکت عمومی در پیشروی به سنگرهای چپ سنتی است. این احزاب را اگر مستقل از موقعیت لحظه ای شان نگاه و قضاوت کنید، این تغییر و تحول را به خوبی میشود در حرکتشان دید. این یک حرکت تاریخی است. این دو حزب دارند بخشی از کمونیسم کارگری را به سنگر دیگری منتقل میکنند. دارند تاریخ کمونیسم کارگری را در جهت عکس تکرار میکنند و سیاستها و اقداماتشان ناشی از این تغییر و تحول است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری اما در نقطه مقابل این حرکت است. این ویژگی برای حزب ما تعیین کننده است. ما حزبی هستیم که میدانیم کجا ایستاده ایم. جایگاه اجتماعی و طبقاتی مان را میشناسیم. میدانیم که باید در کجا باشیم. مرکز ثقل سوخت و ساز سیاسی مان کجا باید باشد و چگونه میتوانیم اجتماعی شویم.

حزب جنبش کمونیسم کارگری

بعلاوه ما نمی توانستیم نسبت به موقعیت ویژه و معضلات کمونیسم کارگری و تغییر و تحولاتش بی تفاوت باشیم. ما بعنوان حرکت حزبی عملا در زمانی شکل گرفتیم که شاهد بوديم جنبش مان عملا دچار تفرقه و انشقاق شده است. ما نمی توانستیم نسبت به این مساله گرهی بی تفاوت باشیم. هیچ نیروی واقعا کمونیستی کارگری که به این تصویر و داده ها نگاه کند، نمیتواند نسبت به این وضعیت بی تفاوت باشد، و نخواهد پروژه ای داشته باشد. هیچ نیروی کمونیستی کارگری نمیتواند به این تصویر نگاه کند، پروژه ای برای تغییرش نداشته باشد، و خودش را هم نماینده کل این جنبش قلمداد کند. به این اعتبار پروژه "اتحاد صفوف کمونیسم کارگری" به نظر پروژه مهم و تعیین کننده ای بود و هست. هر چند که در هر دوره بر حسب واقعیات بیرونی معنا و شکل ویژه ای بخود میگیرد. ما تنها رگه در صفوف کمونیسم کارگری هستیم که معتقد نیستیم که کمونیسم کارگری فقط در برگیرنده ماست. ما مسلما خودمان را همانطور که گفتم در این جنبش پرچمدار کمونیسم منصور حکمت میدانیم. اما هم خودمان را می بینیم و هم جنبش مان را. و به این اعتبار تلاش میکنیم که صفوف جنبش مان را متحد کنیم، رابطه خودمان و جنبش مان را تعریف کنیم. ما تلاش کردیم تا ارزیابی واقعبیانه ای از انشعاب در صفوف حزب کمونیست کارگری بعد از گذشت چند سال و خوابیدن گرد و خاکها بدهیم. تلاش کردیم که نشان دهیم که انشعاب چه ضربه بزرگی به این جنبش زده است. به نقاط ضعف حرکت خودمان اشاره کردیم، تلاش کردیم آن سنگرها و دیوارها را در هم بشکنیم و به پدیده و دینامیسم جدیدی در این جنبش شکل دهیم. جلوی روند تجزیه و تخریب را با کمک سایر بخشهای این جنبش سد کنیم. اما با مقاومت شدید سایر جریانات تحزب یافته و کانونهای "مستقل" در این جنبش مواجه شدیم. حرکت ما بطور عینی موقعیت کنونی شان را نقد میکرد. از این رو به شدت مقابله کردند. و هر چه بیشتر در سنگرهای خود فرو رفتند. اما ما محق بودم تا پرچم اتحاد و انسجام کمونیسم کارگری را بلند کنیم. ما حق داشتیم که بگوئیم که صفوف این جنبش باید متحد شود. ما حق داشتیم تلاش کنیم که به هر درجه ای که میتوانیم صفوف نیروهای این جنبش را نزدیک تر کنیم. ما حق داشتیم که حزبیت را با فرقه گرایی یکی نگیریم. ما حق داشتیم که تلاش کنیم که ببینیم کدام بخشهایی این جنبش تحزب یافته را میتوان نزدیک و یکی کرد. متاسفانه باید اذعان کنم که در این مقطع از تلاشمان در این عرصه ناکام شدیم. اما این ناکامی حاصل ضعف و نادرستی تلاش ما نبود. محصول مقاومت و مقابله از سنگر سکتاریسم و فرقه گرایی چپ سنتی در مقابل تلاش کمونیسم کارگری برای قدرتمند شدن بود. حملاتی که به این پروژه شد اساسا از جایگاه "حفظ وضعیت موجود" صورت گرفت. نیروهای متعدد این جنبش که سنگر حفظ موقعیت خود پرچمشان بود در مقابل حرکت ما به شدت مقاومت کردند. اگر به مباحثی که بر فرض در سایتها صورت میگرفت نگاهی می انداختید متوجه این ویژگی در تقابل با این پروژه میشدید. ما تلاشمان را کردیم. هرگونه انعطاف پذیری اصولی ای از خود نشان دادیم. اما نتوانستیم بر جو دفاع از سنگر تفرقه و تشتت سازمانی و حزبی غلبه کنیم. به ما اثبات شده که اتحاد سازمانی در حال حاضر ممکن نیست. ما گفته بودیم که تا زمانیکه به ما غیر ممکن بودن این پروژه اثبات نشود، از تلاشهایمان دست برنخواهیم داشت. ما الان با سر بلند میگوئیم که تلاشمان را کردیم. نیرویی بودیم که خلاف جریان تجزیه صفوف کمونیسم کارگری حرکت کردیم. اما در یک پروژه در یک مقطع، ناکام شدیم. ناکامی در این پروژه هم به علت ضعف و کمبود سیاستمان نبود. این تعرض و قدرت چپ سنتی و پایداری چپ غیر کمونیسم کارگری است که مانع پیشرفت و موفقیت حرکت ما شد.

ویژگی های حزب ما

یک ویژگی دیگر حزب ما خط دار بودن ماست. این حزبی خط دار، پا رو زمین و دور اندیش است. مباحثی را که در این دوره در نشریه برای یک دنیای بهتر مطرح شده است را با سایر مباحث نشریات و ادبیات نیروهای دیگر کمونیسم کارگری مقایسه کنید. بنظرم یک نمونه خوب از یک نشریه دندانگیر و راهگشای کمونیسم کارگری ارائه داده است. بیان یک نوع دلگرمی در صفوف جنبش ماست.

ما حزبی در بسستر یک مبارزه طبقاتی جاری و دائمی هستیم. ما حزبی هستیم که میگوئیم مبارزه طبقاتی امری جاری است. و ما بر عکس خط جدید حزب کمونیست کارگری، حزب یک گرایش معینی در جامعه و طبقه کارگر هستیم. برای مثال به تزهای رفیق حمید تقوایی نگاه کنید. تمام بحثش این است که بورژوازی در اپوزیسیون از بین رفته است. شکست خورده است. راست نابود شده و در سیاست در اپوزیسیون نمایندگی نمیشود. مردم ازشان عبور کرده اند، و چپ پیروزی اش محتوم است. انقلاب محتوم است. صاحب و نماینده چنین تزهای جبرگرایانه ای به قول منصور حکمت باید به دکتر مراجعه کند. از جنبه تشکیلات دارانه این تزها که بگذریم، این تزها خواسته یا ناخواسته ابزار و عاملی برای خلع سلاح کارگر و کمونیسم در مقابله با بورژوازی است. این تزها تحرک راست و اپوزیسیون راست پرو غربی و بورژوا را کمرنگ میکند. و تا زمانیکه که شما یکی از نیروهای اصلی اپوزیسیون را نادیده میگیرید نتیجتا برای مقابله با آن و کنار زدنش هم آماده نیستید و نخواهید شد. بی دلیل نیست که زمانیکه بر خلاف تزهای پا در هوای گذشته خود، راست را "مجددا" در صحنه می بیند، آماده نیستند. آچماز میشود. و بعضا به دنبالش روانه میشود. و یا از این صحبت میکند که این اقدامات خارج از متن رقابتها و و کشمکشهای جامعه صورت میگیرد. "تشبث" است. اقداماتی خارج از متن مبارزه طبقاتی جاری در جامعه است. مساله این است که اگر بورژوازی ده بار هم شکست بخورد دوباره در پروژه بعدی قد علم میکند و سخت جان تر به مقابله بر میخیزد. دو باره مدعی میشود. بورژوازی یک نیروی جهانی است. یک طبقه بین المللی است. متکی به امکانات و ابزار طبقه جهانی خودش است. بعلاوه بورژوازی شکست خورده و زخم خورده ده بار جان سخت تر است. این تزها عملا منجر به کمرنگ کردن وظایف طبقه کارگر و کمونیسم درمقابله با بورژوازی و راست میشود. به این دوستان باید یاد آور شد که بورژوازی شکست خورده حتی در پس یک انقلاب کارگری با سختی و سماجتی مجددا به میدان می آید. این تصاویر و ارزیابی ها به نوعی به این معنا است که گویا مبارزه طبقاتی به پایان رسیده است. پیروزی کمونیسم اجتناب ناپذیر است. این تزها فقط ظاهر رادیکالی دارد. زمانی راست و بورژوازی بعد از پایان جنگ سرد اعلام کرد که کمونیسم نابود شد. تاریخ مبارزه طبقاتی تمام شد. اکنون لیدر و رهبری حزب کمونیست کارگری به نوعی دیگری میگوید که مبارزه طبقاتی تمام شده است. چپ پیروز است. فقط زمان میخواهد. فقط زمان میخواهد تا از پل پیروزی عبور کنیم و جشن بگیریم. این تزهای خوش خیالانه و جبرگرا، عملا منجر به خلع سلاح کمونیسم و کارگر میشود. مستقل از هر نیتی! ...

تحولات جامعه و در تقابل با راست

جامعه در این مدت تغییرات زیادی کرده است. رژیم اسلامی با پرچم خونین اسلام تلاش کرد سرکوب کند. اعدام کرد. دستگیر کرد. سرکوب کرد. بی حقوق کرد. گرسنگی داد. اما نتوانسته است مردم را مرعوب و به سازش و تمکین با هیولای اسلامی بکشاند. در سطح منطقه رژیم اسلامی پیشرویهای معینی داشته است. اسلام سیاسی جبهه های جنگی جدیدی را ایجاد کرده است. جنگ اسرائیل وحزب الله یکی از آن جبهه ها بود که اسلام سیاسی در آن موقعیت خود را گسترش داد. عراق صحنه دیگر است. اما علیرغم این پیشرویها در سطح منطقه، علیرغم سرکوبگری های داخلی نتوانست جلوی اعتراضات گسترده کارگران در جامعه را بگیرد. زد. سرکوب کرد. دستگیر کرد، اما ما کماکان شاهد حضور تعیین کننده اعتراضات کارگری در جامعه هستیم. اعتراض کارگران هفت تپه، اعتراض کارگران کیان تایر، اعتراض کارگران در عسلویه و ... از جمله این اعتراضات هستند. از طرف دیگر ما شاهد عقب نشینی رژیم اسلامی در مقابل تلاش جهانی برای آزادی دانشجویان دستگیر شده بودیم. این وضعیت حاصل تغییر شرایط و تغییر توازن قوای سیاسی در جامعه است.

یک مساله دیگر موقعیت گرایش راست و ناسیونالیسم پرو غرب در جامعه است. راست با شکست پروژه رژیم چنج و حمله احتمالی نظامی، تضعیف شد. امید بخشهای گسترده ای از این جریان تغییر رژیم در پس جنگ و حمله نظامی به ایران بود. این افق در تناقضات و کشمکشهای بین المللی و جناحهای هیات حاکمه آمریکا به بن بست رسید. بطوریکه بخشهایی برای جلوگیری از فضایی که میتوانست به سرعت به یک حمله نظامی و جنگ تمام عیار شود، به جلو آمدند تا مانع چنین جنگ احتمالی شوند. راست بعد از این پروژه برای مدتها در محاق بود. اما دو باره تحرکاتش تشدید شده است. با پروژه سوپر ناسیونالیستی و ارتجاعی "نام خلیج" و "جزایر سه گانه" به تحرک افتادند. یک ویژگی تحرک جدید راست این است که حتی ابایی ندارد در شرایطی خود را در کنار و همسو با رژیم اسلامی قرار دهد. اما این اقدامات و تحرکات برایش تاکتیکی است. تلاشی است برای باز سازی مجدد خود. همسویی هایشان با رژیم اسلامی مقطعی است. هر بند و بستی برایشان زمینه ای در نهایت برای جلوگیری از قدرتمند شدن و جلوگیری از حرکت کمونیسم و طبقه کارگر برای قدرت گیری است. این جریانی به شدت ناسیونالیست و عظمت طلب است. برای این جریان منافع ناسیونالیستی اساس حرکتشان است. مقابله با کمونیسم و کارگر یک خصلت ذاتی شان است. شعار "چو ایران نباشد تن من مباد" بیان واقعی تمام سیاستهایشان است. البته از "تن خودشان" هم مایه نمیگذارند. از تن مردم زحمتکش و کارگر مایه میگذارند. بی جهت نیست که می بینید زمانیکه کوچکترین "تهدیدی"، چه واقعی و چه واهی، این منفعت را به خطر بیندازد، گویا همه زندگی شان تمام شده است. با هر جک و جانور و هر رژیمی به بند و بست میرسند. داریوش همایون حرف پایه ای این جنبش را میزند زمانیکه میگوید چنانچه تمامیت ارضی ایران به خطر بیفتد حتی در کنار و پشت سر رژیم اسلامی قرار میگیرد. اگر به این "گربه" کمی "تعرض" شود، تمام هویتشان از بین رفته است. راست و مانورهایشان را نباید در تحولات آتی جامعه دست کم گرفت. حزب ما اتفاقا باید خودش را در تقابل با این جریانات اصلی در جامعه تعریف و باز سازی کند. مساله اصلی کماکان مساله "انتخاب" است. مردم باید انتخاب کنند. مردم باید در سیمای کمونیسم کارگری و حزب اتحاد کمونیسم کارگری آن نیرویی را ببینند که فقط مبلغ و افشاء کننده نیست. سازمانده و رهبر است. توان سازماندهی و قابلیت رهبری را دارد. مردم باید نیرویی را ببیند که میتواند رژیم اسلامی را سرنگون کند. نیرویی که میتواند پرچمدار جامعه ای آزاد و برابر و مرفه و انسانی باشد. پلنوم باید به  چگونگی تحقق این مسائل فکر کند.

به نظر من پلنوم باید علاوه بر این مسائل به این مساله فکر کند که چگونه ما میتوانیم به سنت پایداری در جامعه تبدیل شویم. چگونه میتوانیم یک حزب اجتماعی قدرتمند شویم. ببینید جریانات ناسیونالیسم پرو غربی و ملی – اسلامیها جریاناتی سنت دار و با سابقه در تاریخ جامعه ایران هستند. اما کمونیسم کارگری به همان اندازه دارای چنین موقعیت تحزب یافته و سنت داری نیست. به لحاظ تحزب سیاسی و بخش تحزب یافته جنبش خود، دارای چنین موقعیتی نیست. بطور مثال سنت سندیکالیستی در ایران عمر و قدمت بیشتری از سنت شورایی و سنت جنبش مجمع عمومی دارد. و یا اینکه سنت توده ایستی و یا سنت ناسیونالیستی، سنت دیرپا و جان سختی در جامعه است. سئوال برای ما این است که در این شرایط چگونه میتوان و باید به یک نیروی قدرتمند و سنت پایدار تبدیل شد. حلقه های گرهی و اصلی کدامند؟ پلنوم سوم حزب اتحاد کمونیسم کارگری باید به این مسائل بپردازد. ببینید هیچ تحول حزبی در جامعه بدون قرار داشتن بر یک سنت و جنبش پایدار اجتماعی نمیتواند به پیش برده شود. حرکت ما باید ملزومات چنین پیشرویی را تضمین کند. تلاش ما برای سازماندهی انقلاب کارگری باید منجر به میدان آمدن بخش سوسیالیست طبقه کارگر و قرار گرفتن این طیف با پرچم کمونیستی در راس اعتراضات جامعه و جنبش سرنگونی شود. حزب اتحاد کمونیسم کارگری در متن چنین شرایطی میتواند به قدرت تعرض کند. تبلیغات و افشاگری کافی نیست. مساله سازماندهی است. مساله رهبری است. و تمام مساله اینجاست که حزب سیاسی کارگران، حزب کمونیستی کارگری نمیتواند از فرای سر رهبران کارگری و اجتماعی به نقش تعیین کننده خود در جامعه نائل شود.

ما در این دوره باید تلاش ویژه ای را سازمان دهیم. ما باید به حزب بستر اصلی کمونیسم کارگری تبدیل شویم. ما پرچمدارکمونیسم منصور حکمت هستیم. این خط و این رگه سیاسی در صفوف جنبش ما باید به بستر اصلی و خط اصلی و سازمانی این جنبش تبدیل شود. ما ضعفهای متعددی داریم. اندام سازمانی و حزبی ما ضعیف است. قوام نیافته است. به لحاظ کمی و ابعاد سازمانی باید رشد زیادی کنیم. ما حزب کوچکتری هستیم. اما حزب کم نفوذ تری نیستیم. باید بر ضعفها غلبه کرد. ما حزب کوچکتری هستیم اما افق بزرگتری در مقابل خود داریم. راه پیشروی مان را میشناسیم.

رفقا وظایف خطیری در مقابل ما قرار دارد. و تنها یک انتخاب در مقابل خود داریم. بار پیشبرد خط کمونیستی منصور حکمت بر دوش ماست. وظیفه تبدیل این جنبش به نیرویی سازمانده و رهبر بر عهده ماست. ما تنها یک انتخاب در مقابل خود داریم. تنها باید به جلو برویم!

 

* این متن بر مبنای سخنرانی ارائه شده در پلنوم ادیت و آماده شد. با تشکر فراوان از ترانه آزادی و سروش ابراهیمی در پیاده کردن این متن.